«اللهم أذقنا حلاوة ذکرک»
«لذت عبادت»
«ریشه یابی عوامل نشاط و کسالت در عبادت به همراه راه کارهای عملی»
چکیده
نوشته ای که پیش روی شما قرار دارد، بحثی است در مورد مهارت های کسب لذت و نشاط در عبادت. نگارنده تلاش دارد در این اثر به بررسی عوامل و موانع لذت بردن از عبادت بپردازد و در کنار آن به ارائه ی راه کارهایی عملی برای به فعل رساندن نیروی عظیم عبادت و بندگی حضرت باریتعالی که در همه ی بندگان به صورت بالقوه موجود است، بپردازد. در این زمینه میتوانید کتاب "صلات الخاشعین" اثر شهید دستغیب را مطالعه کنید. این کتاب تأثیر عجیبی در ترغیب شما به عبادت دارد.
کلید واژه ها
لذت، عبادت، کمال، قلب، حب دنیا، استقامت، استمرار، چشم چرانی، گناه، غفلت، موسیقی، زبان، لقمه ی حرام، توبه، مرگ، آخرت، موعظه و پرخوری.
هدف خلقت
هر جنبنده ای روی زمین کمال به خصوصی دارد که به خاطر آن کمال آفریده شده است و در راه آن، گام بر می دارد. مثلا کمال اسب و قاطر در بار کشیدن و خوب دویدن است. جوجه عقاب وقتی به تکامل می رسد که بتواند در ارتفاع چند مایلی زمین پرواز کند و در پهنه ی آسمان چرخ بزند و مانور دهد. اما سؤل اینجاست که کمال انسان به عنوان اشرف مخلوقات و گل سر سبد هستی در چیست؟
می دانیم که خداوند انسان را به اراده ی خود آفریده است. نه فقط انسان، بلکه جهان هستی کاردستی کوچک خداست در برابر دیدگان ما. عقل حکم می کند که سازنده ی یک شیء به تمام زوایای مصنوع خود آگاهی دارد. مثلا کسی که طراحی و ساخت اتومبیل را به عهده دارد، مسلما به پیچ و خم های آن آگاه تر از بقیه است. خداوند هم به عنوان خالق عالَم و داناترین موجود هستی، کمال انسان را بهتر از بقیه می داند. در قرآن کریم آمده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُون»[1] یعنی هدف از خلقت انسان به عنوان اشرف مخلوقات، عبادت است. مرحوم ملا صدرا در جلد 7 اسفار و شیخ انصاری در جلد 1 رسائل گفته اند: در اینجا مراد از «لیعبدون»، «لیعرفون» است. به عبارت دیگر عبادت، هدف نهایی خلقت نیست. بلکه نماز، روزه، خمس، زکات و به طور کلی عبادات همگی نردبانی هستند برای رسیدن به «معرفت الهی». برای تقریب ذهن به این مثال توجه کنید: دانش آموزی تمام تلاش خود را می کند که در امتحان ورودی دانشگاه قبول شود. در این فرض آیا کنکور هدف است؟ یا نه، وسیله ای است برای رسیدن به مدارج علمی بالاتر؟ قطعا کنکور وسیله و ابزار است نه هدف نهایی. عبادت هم رابطه اش با معرفت همین گونه است. حال که هدف معرفه الله است، می توان گفت: هر که خدا را بیشتر بشناسد، کامل تر و مترقی تر است.
هدف، قله ای است که طالب آن از سنگ لاخ ها و گردنه های هولناک کوه می گذرد، خود را به آب و آتش می زند، خور و خواب را بر خود حرام می کند، تا اینکه به وصال آن هدف نائل آید. مهم ترین معضل برای هر شخص و به تبع آن جامعه ی بشری، فراموشی و گم کردن هدف است. تا آن جا که انسان ها را به وادی هلاکت می کشاند. بیچاره انسان غفلت زده که پس از مرگ از این سستی هوشیار می شود و می فهمد چه بلایی بر سرش آمده . و از آن طرف گران بها ترین هدیه برای یک امت، معرفی هدف و راه های دست یابی و وصول به آن است. تلاش شبانه روزی انبیاء الهی و حضرات نورانی معصومین ـ علیهم السلام ـ هم در این جهت بوده است که فطرت کمال جوی بشر را از خواب غفلت بیدار کرده و به سوی هدف متعالی رهنمون کنند.
لذت
انسان فطرتا تمایل به لذت و خوشی دارد. مثلا "نوشیدن آبی گوارا در سایه سار درختی که از شاخه های آن ترنم آواز پرندگان گوش را نوازش می دهد و نسیم بهاران بوی عطر گل ها را به ارمغان می آورد...." روح انسان را به وجد می آورد. سرشت آدمی طوری طراحی شده است که لذت را دوست می دارد و هرآنچه را که برایش گوارا و دلنشین باشد، مورد عنایت و توجه بیشتر قرار می دهد؛ از آن طرف آنچه که برایش لذت بخش نباشد، یا آن را کنار می گذارد و یا با کسالت و بی علاقگی دنبال می کند.
اما لذت بردن و به قول امروزی ها «حال کردن» تا وقتی ممدوح و پسندیده است که با حقوق خدا و بندگان خدا تنافی نداشته باشد. کسی نمی تواند بگوید که آزار و اذیت به همسایه لذت بخش است یا دزدیدن مال مردم باعث آرامش می شود. چرا که این لذت باعث تضییع حق مردم است و گناه «حق الناس» از خطرناک ترین گناهان است. چنانچه نمی تواند ادعا کند که نگاه کردن و نشست و برخواست با نامحرم چنان حلاوت و شیرینی دارد که هیچ لذتی با آن برابری نمی کند. زیرا در اینجا «حق الله» در میان است و چنین لذتی در خور یک انسان مسلمان نمی باشد.
اصولا انسان سالم به اقتضای فطرت خداجو و پیروی از سرشت پاک، لذت های مشروع و حلال را می طلبد. از طبیعت خدا بهره مند می شود، از همسر و فرزند که زینت زندگی دنیوی[2] هستند لذت می برد، در لحظه ی عبادت، چون عاشق دلباخته ای از هم سخن شدن با معشوق، سرمست می شود، قرآن را بر دیدگان خود می نهد و زبان خود را مترنم می کند به کلام معشوق حقیقی یعنی خدا. آن گاه باران اشک از مژگان او سرازیر می شود و چنان لذتی بر او حاکم می شود که حاضر نیست حلاوت وشیرینی این لحظات را با دنیا و ما فیها عوض کند.
کاش آنان که عیب من گفتند، رویت ای دلستان بدیدندی تا به جای ترنج در کف خود دست ها را همی بریدندی
پس چرا برخی انسان ها از فطرت پاکیزه ی خود عدول کرده و علیرغم فراوانی لذت های حلال، به دنبال لذت های نا مشروع و حرام می روند؟ خداوند الی ما شاء الله خوردنی ها و نوشیدنی های پاک در اختیار آدمی قرار داده است اما با این حال فلان انسان نادان باید در مراسم عروسی خود شراب بنوشد تا مثلا در آینده خوشبخت شود. فلان موسیقی حرام را گوش دهد تا شادیش کامل شود. یا فلان دختر هر روز به این امید زنده باشد که غروب فرا برسد و او با آرایش و لباس نامناسب دو ساعت در خیابان ویراژ بدهد و خودنمایی کند. چرا؟ چون عقده دارد! عقده ی کم توجهی. از این که مورد توجه و نگاه پسران قرار گرفته لذت می برد.
دلیل این گزینش نامناسب در انتخاب لذت ها چیست؟ این سوء اختیار از کجا سرچشمه می گیرد؟ این ها و هزاران خصلت زشت که در جامعه ی کنونی ما رواج دارد، حکایت از نوعی واژگونی فطرت است. مردم، دمدمی مزاج شده اند؛ به عبارت بهتر: مزاجشان مقلوب شده است و دیگر حلاوت و شیرینی عبادت مزه ای ندارد؛ دیگر در خانه ها بوی عطر و سجاده و تسبیح به مشام نمی رسد؛ قرآن در پستوی خانه ها محکوم به حبس ابد شده است. هر از چند گاهی به بهانه ی بدرقه ی مسافران و سفره ی هفت سین، رنگ و روی آفتاب را می بیند. کار به آن جا رسیده است که سراغ کلام خدا را باید از گورستان ها و مجالس ترحیم گرفت. خلاصه رنگ الهی که بهترین رنگ هاست[3] در زندگی مردم جایگاهی ندارد. این تغییر ذائقه تا به آن جا کشیده شده است که مردم، ایمان خود را فدای لذت ها و خواسته های نفسانی کرده اند و انسانیت در زیر چکمه های هواپرستی لگدمال شده است. نوشتار حاضر در نظر دارد این پدیده را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و راه کارهای تغییر ذائقه را در حد اختصار بیان کند.
حالات قلب
هر انسان به تناسب زندگی خود با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند، از اطرافیان ناملایماتی می بیند و گاه به کامیابی هایی نائل می شود و لبخند رضایت بر لبانش نقش می بندد. اما قدر مسلم در هر دو موقعیت، واکنش و عکس العملی است متناسب با آن مقام و موقعیت، که قطعا اجتناب ناپذیر است. گاهی دیدن حادثه ای موجب خرسندی وی می شود و گاهی غم بر دل او سایه می افکند. امروز مهربان است و دوست داشتنی و فردا شخصی عبوس و غیر قابل تحمل. ساعتی میل به سخن گفتن دارد و ساعتی دیگر سکوت را ترجیح می دهد. آیا تا کنون از خود پرسیده اید که چرا یک انسان در فاصله ی زمانی نه چندان دور، دو رفتار کاملا متضاد از خود نشان می دهد؟ تا آن جا که انسان به شک می افتد که آیا این شخص همان فردِ یک ساعت پیش است؟ تمام این واکنش ها بیانگر حالات مختلف قلب و دل است. قلب به عنوان مرکز اصلى" ادراکات" و" عواطف" در مواجهه با پدیده ها رفتار هایی از قبیل: محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم را از خود بروز می دهد. ما بالوجدان هنگامى که با مصیبتى روبرو مىشویم فشار آن را روى همین قلب صنوبرى که در سمت چپ سینه قرار دارد، احساس مىکنیم، چنانکه وقتى به مطلب سرورانگیزى بر مىخوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس مىکنیم.
پس قلب انسان همیشه در یک حالت پایدار قرار ندارد و در تلاطم امواج از این رو به آن رو می شود. علاوه بر این، تغییر و تحول قلب با اعمال و رفتار ما ارتباط مستقیم دارد؛ به عبارت دیگر اخلاق و رفتار انسانی که دارای قلب سلیم است زمین تا آسمان با صاحب قلب مریض تفاوت دارد. از کوزه همان تراود که در اوست. از آیات و روایات بر می آید که قلبْ مریض می شود، به لرزش می افتد، می میرد، شرح صدر پیدا می کند، اقبال و ادبار دارد، وارونه می شود، زنگار می گیرد، کور می شود، قسی می شود، محکم و سست می شود و... . در روایتی از آقا رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمده است: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً».[4] یعنی قلب ها گاهی سرحال و قبراقند و گاهی کسل و بی حال. گاهی گرایش به عبادت و نماز دارند و گاهی برای عبادت رغبتی نشان نمی دهند. حال سؤال این است که وظیفه ی ما در هر یک از حالت های قلب چیست؟ دلیل کسالت قلب چیست؟ درمان آن چگونه است؟
قلب بیمار و قلب بیدار
امام رضا ـ علیه السلام ـ می فرماید: قلب ها [چون سکه]دو رو دارند. گاهی سرحال و با نشاطند و گاهی کسل و بی حال. وقتی دیدی قلبت سرحال است بدان که در حال حاضر بصیر است و فهیم؛ بنابراین از تمام ظرفیتش استفاده کن و به کارش بگیر. و هرگاه احساس کردی دلت نسبت به کاری علاقه نشان نداد، بر او سخت مگیر. از در مدارا با او وارد شو و او را به حال خود رها کن. چرا که اجبارِ قلب بر کاری باعث کوری قلب می شود.[5] اما این بدان معنا نیست که اگر قلب نسبت به واجبات هم کسل بود باید از او اطاعت کرد و سر تسلیم فرود آورد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید: اگر قلب، نشاط داشت علاوه بر واجبات به مستحبات و نوافل هم بپرداز؛ و اگر دل، آمادگی و نشاط لازم را نداشت، مستحبات را حذف کن و فقط به واجبات بپرداز.[6]
طبق روایتی از مولای متقیان ـ علیه السلام ـ عبادت کنندگان سه دسته اند: برخی خدا را به خاطر تصاحب اراضی بهشت و نعمات بهشتی می پرستند؛ این عبادت مخصوص تجارت پیشگان و بازاریان است. برخی خدا را به خاطر ترس از عذاب جهنم و قیامت می پرستند؛ این نوع عبادت هم از آن بردگان است.[7] اما آیا ارزشی دارد که ما به خاطر بهشت و جهنم خدا را عبادت کنیم؟ یعنی اگر بهشت و جهنم نبود نباید خدا را عبادت کرد؟ آیا بهای انسان همین است؟ آیا کَرَم و عطای خدا به همین بهشت محدود شده؟ قطعا این طور نیست. انسان بیشتر از این ها می ارزد و نباید خود را به کم تر از دیدار بفروشد. لذا در ادامه ی روایت، نوع سوم عبادت هم بیان می شود. این دسته خدا را عبادت می کنند از باب اینکه بر او منت گذارده و نعمت هایش را بر او ارزانی داشته است. عاشق، این گونه خدا را عبادت می کند. عاشق دلسوخته جز به وصال معشوق خود نمی اندیشد. همه را می دهد در راه محبوب، از فرزندش، از جانش، از مالش، از دار و ندارش می گذرد، فقط به خاطر نگاهی کوچک به وجه الله. با زنان وکودکان راهی بیابان می شود، عزیزانش یکی پس از دیگری پرپر می شوند، کودکش در آغوشش به آسمان ها پر می کشد، سرش بر فراز نی بلند می شود....اما او چون کوهی استوار با خدای خود نجوا می کند و همچنان ترنم دیدار سر می دهد. به برادرش عباس می فرماید: اگر توانستی امروز دشمن را از جنگ منصرف کن تا امشب را به نماز بگذرانیم. خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن را دوست می دارم.[8] عبادتش، خلوتش، جلوتش، سکوتش و همه چیزش حلاوت است و شیرینی؛ چرا که دریای دلش طوفانی است. قلب او آرام ندارد تا وقتی که پیک حق بشارت لقاء الله را به او بدهد. و چه زیبا گفته است شهید سید مرتضی آوینی: « و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است بین خدا و عشاق؛ یعنی که این است بهای دیدار». مهمترین عامل نشاط قلب برای عبادت، عشق است. گرمای عشق برفها و یخ های دل را ذوب کرده و سرسبزی بهاران را به ارمغان می آورد.
هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
اما سؤالی در این جا مطرح می شود و آن اینکه: عموم مردم گوهر گران بهای عشق را به گردن ندارند و طبیعتا در حالت بی رغبتی نسبت به عبادت به سر میبرند. پس عامل نشاط دهنده ی آن ها چیست؟ چه چیز باید آن ها را به سوی عبادت هول دهد؟ به اجبار که نمی شود گفت عبادت کن. چون اجبار در هر مسئله ای باعث زدگی و بی علاقگی و حتی در مراحل بالاتر موَلِّد عقده ها است. آیا اداء واجبات در هنگام ادبار و کسالت قلب، باعث دل زدگی و فرار همیشگی از عبادت نمی شود؟
جواب: ما معتقدیم که در مسئله ی عبادت عکس این قضیه صادق است. یعنی تقید به واجبات و استقامت در هر همه ی حالات موجب شیرین تر شدن عبادت در آینده ای نه چندان دور می شود. هر انسان به این امر آگاه است که خداوند نعمت های فراوانی را برای ما قرار داده است. نعمت سلامتی، زیبایی، امنیت، ایمان، مال، دوست و الی ماشاءالله نعمت های الهی. اگر کسی حداقل یکی از این نعمتها را در اختیار ما قرار دهد شایسته است تا آخر عمر سپاسگذار او باشیم. حال وظیفه ی ما چیست در برابر خدایی که وجود ما حدوثا و بقاءاً منوط به اراده ی او است و همه ی نعمت ها هدیه ی بی منت اوست؟ آیا این درست است که به بهانه ی مهیا نبودن قلب و عدم نشاط، واجبات را تعطیل کنیم و به جای حل مسئله صورت مسئله را پاک کنیم؟ پس ادب ما کجا رفته؟ نمک خدا را خورده ایم و اکنون نمکدان را بشکنیم؟ گویند گروهی از دزدان پس از ماهها تلاش، تونلی زیرزمینی به خزانه ی جواهرات پادشاه زدند. در تاریکی شب جواهرات را بار اسبان کردند و عازم حرکت شدند. سردسته ی دزدان داخل خزانه شد تا مطمئن شود چیزی از قلم نیفتاده. ناگهان دید سنگی در کف خزانه سوسو می زند. با دهانش آن را مزمزه کرد تا ببیند جواهر است یا سنگ معمولی. ناگهان فریاد زد تمام جواهرات را به جای اول خود برگردانید. دزدان با تعجب پرسیدند: ماهها زحمت کشیده ایم تا جواهرات را تصاحب کنیم، آن گاه شما دستور می دهید همه را برگردانیم؟ رئیس گفت: آری، سنگی بر زمین بود آن را چشیدم، دیدم نمک بود. من نمک گیر سلطان شده ام؛ بنابراین نمی توانم به او خیانت کنم. و این گونه شد که همه ی جواهرات به خزانه برگشت. آفرین بر مرام این دزد. عمری سر سفره ی خدا نشسته ایم، از او ارتزاق کرده ایم و اکنون ناسپاسی او می کنیم؟ حداقل اگر عاشق نیستی بی ادب هم نباش. درست است که جدا شدن از رخت خواب گرم و نرم برای نماز صبح دشوار است، جاذبه ی زمین چند برابر شده است، شیاطینِِ تا دندان مسلح، آماده باش اند. اما اگر نخوانم بی ادبی کرده ام. ادب بندگی را باید رعایت کرد. به خدا بگو ای مهربانم! من حال عبادت ندارم اما اگر نمی آمدم بی ادبی می شد. فقط به گل روی تو تنبلی را کنار گذاشتم و خدمت رسیدم برای عرض ادب. آمدم که وقت حضور و غیابِ نمازهای پنج گانه لکه ی ننگِ«غایب» بر پیشانیم نزنی. آمدم که فرشتگان الهی بدانند من بینی شیطان و نفس اماره را به خاک مالیدم و خواب را بر چشمانم حرام کردم. حاصل استمرار بر عبادت مؤدبانه، راز و نیاز شیرین و لذت بخش عاشقانه است.
موانع لذت عبادت
اشاره کردیم که ساختار و شاکله ی انسان طوری برنامه ریزی و طراحی شده است که در وجودش میل به کرنش در برابر خدا نهادینه شده است. این ذائقه، نشأت گرفته از فطرت و سرشت انسان است. اما چرا عموم مردم ذائقه ی شیرین عبادت را از دست داده اند و لذت سر بر خاک گذاشتن و ابراز ذلت و بندگی را در برابر آن پادشاه مقتدر احساس نمی کنند؟ حضرت آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ در درس تفسیر خود می فرمودند: قلبی که از عبادت پروردگار لذت نمی برد، مریض است. با استناد به آیات و روایات می توان به روشنی دریافت که چند عامل باعث بیماری و کسالت قلب می شود.
1) علاقه به دنیا و ما فیها: وابستگی به مال و منال، منزل و ماشین و حتی وابستگی به یک دوست، همگی باعث بیماری قلب می شوند. چرا که قلب منزل و مأوای خداست، خانه ی دل جولانگاه یک نفر است که آن هم کسی نیست جز رب العالمین. پس نباید در قلب، غیر خدا را جای داد.[9] با ورود اغیار به دل، صاحب اصلی آن یعنی خدا کوچ کرده و دل را ترک می کند. آنگاه دیگر هیچ امیدی به هدایت این قلب نیست. این همان قلبی است که بر آن مهر زده اند. خدا به ما رحم کند که جزو «ختم الله علی قلوبهم»[10] نباشیم. در روایت آمده است که علاقه ی قلب به دنیا موجب بهره مند نشدن از لذت مناجات است.[11] تشبیه زیبایی از حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ نقل شده است که بیان آن خالی از لطف نیست. حکایت صاحب دنیا مانند مریضی است که در برابر سفره ای رنگین نشسته است. سفره ای با انواع غذاها و نوشیدنی های لذیذ و گوارا. اما مشکل اینجاست که این مریض از هیچ کدام از غذاهای سفره نمی تواند تناول کند. زیرا او از خوردن غذاها لذت که نمی برد هیچ؛ چه بسا این غذاها برایش مشمئز کننده و ناگوارا باشد. لذت وشیرینی عبادت هم حاصل نمی شود مگر با وداع کردن از لذایذ دنیوی.[12] حب دنیا سبب جرأت بر گناه و معصیت می شود. در نتیجه اشک چشم دیگر جاری نمی شود و چشمی که از آن اشک سرازیر نشود نشان از قساوت و مرگ قلب دارد.[13] پس دل بستن به دنیا سرمنشأ همه ی بدی ها و خطاها است. با رهایی از یوغ دنیا و دنیاییان قلب آماده می شود و لیاقت میابد برای سخن گفتن با محبوب.
2) چشم دوختن به زیبایی های زنان: نگاه کردن به زیبایی های زنان تیری مسموم از تیرهای شیطان است. هر کس از نگاه به زیبایی زنان پرهیز
کند، خداوند طعم شیرین عبادت را به او می چشاند.[14] کسی که چشم به حرام خدا بیفکند و دیدگان خود را از آن چه که خدا نهی کرده است پر کند، طبیعی است که لیاقت نظر به وجه الله را نخواهد داشت. به چشمانت بیاموز که هرکس لیاقت دیدن ندارد. این چشم استعداد و توانایی دیدن ملائکه ی الهی را دارد؛ همین چشم است که علما و عرفا با آن باطن افراد را می دیدند. ناسلامتی قرار است این چشم به زیارت مهدی فاطمه- عجل الله تعالی فجه الشریف- نائل آید. آیا زائر عزیز زهرا چشم به حرام می دوزد؟ حاشا و کلا! چشم آلوده کجا و دیدن دلدار کجا؟ چرا با نگاه حرام این استعدادهای درخشان دیدگان خود را نابود کنیم و از این امانت گران بهای الهی، تنها در راه شهوت رانی و چشم چرانی استفاده کنیم؟ چشم خود را از حرام بربندیم تا خدای متعال عجایبی را رو به روی دیدگان ما قرار دهد و پرده ها را کنار بزند. پس بیاییم و افسار سرکشِ نگاه آلوده را مهار کنیم تا به هنگام حضور در محراب عبادت، با مژگانی پر از شبنم اشک به دیدار خدا بشتابیم.
3) تکبر: در حدیث نورانی امام صادق ـ علیه السلام ـ، خود بزرگ بینی و تکبر عامل بیماری قلب است. خداوند خطاب به متکبر می گوید: « ای دروغگو! آیا با من از در خدعه و نیرنگ وارد می شوی؟ به عزت و جلالم قسم شیرینی یاد و ذکرم را بر تو حرام می کنم، تو را از قرب و منزلتم و سُرُور مناجات محروم می کنم».[15] در قرآن بارها خوانده ایم که ابلیس در حد ملائک مقام و منزلت داشت. اما چون خود را برتر از آدم پنداشت و در برابر فرمان خدا تکبر ورزید از درگاه الهی رانده شد. از داستان ابلیس می توان این نتیجه را گرفت که: «هرکس در برابر خداوند تکبر ورزد، قهرا توفیق عبادت و بندگی از او سلب می شود و دیگر دل و دماغ مناجات و اشک نیمه شب در وی نمودار نمی شود. زیرا از این درگه، رانده شده است و رانده شده را چه به عرض ارادت و بندگی».
4) دانشمندی که مردم را از محبت به خدا منع می کند: خداوند به داوود نبی ـ علیه السلام ـ وحی کرد: «کمترین عذابی که برای آن عالِم دنیا پرست که تو را از عشق ورزیدن به من باز می دارد در نظر گرفته ام، کندن لذت مناجات است از دل و قلب او».[16]
5) عالمی که به علمش عمل نمی کند: کمترین عذابی که برای عالم بی عمل در نظر گرفته شده، سلب لذت مناجات از وی است. سزای آنکه به واجب بودن نماز عالم است، اما عمدا تارک الصلاة است و یا می داند بی حجابی و جلوه گری در برابر نامحرم حرام است، اما با این حال مرتکب این فعل حرام می شود، کمترین عذابش این است که شیرینی عبادت از قلبش رخت بر می بندد و بهره ای از این فیض عظمی ندارد.[17]
6) گناه: هرگاه بنده ای از بندگان خدا گناهی مرتکب شود، نقطه ی سیاه رنگی بر صفحه ی سپید قلبش ظاهر می شود. اگر توبه و استغفار کرد، آن سیاهی پاک می شود. اما اگر توبه نکند و گناه بر روی گناه و سیاهی بر روی سیاهی تلمبار شود، تاریکی، قلب را در بر گرفته و باعث مرگ قلب می شود.[18] همانطور که برای برقراری مغناطیس و قوه ی جاذبه بین آهن و آهنربا، عدم و نبود عایق و مانع مهم و ضروری است، در مورد انسان و خدا هم وقتی خدا انسان را می رباید که بینشان عایق گناه نباشد.
اگر شیرینی عبادت را حس نکردی بدان که هنوز اذن عبادت صادر نشده. درنگ کن و توقف نما؛ مانند توقف نمودن شخص مضطرّ و بیچاره که اسباب و وسائل از وى منقطع شده باشد، تا اینکه خدا بتو اذن دهد. زیرا خداوند اجابت کننده مضطر و بیچاره است. چون اینان بواسطه توغل در عصیان و کفر دیگر قبول ایمان نمی کنند خداوند بر دلهاى ایشان علامت نهاده تا فرشتگان، آنان را بشناسند و براى ایشان استغفار نکنند. امیرالمؤمنین- علیه السلام- می فرماید: چون گنه کار لذت گناه را چشیده است باید برای جبران آن به خود سختی و رنج عبادت را بچشاند.[19] در ظرف کثیف که شربت گوارا نمی ریزند. باید ظرف دل از لوث پلیدی های گناه شسته شود تا ردپای خدا در این دل ظاهر شود. بیاییم و در خانه تکانی دل از شرک و گناه، کوچه پس کوچه های شهر دلمان را آب و جارو کنیم و در کنار درب خانه ی دل، چشم انتظار صاحب خانه ی دل بنشینیم. قلب شهریست که تنها ساکن آن مهدی فاطمه است. قلبی که با غیر او آشناست شهری است خالی از سکنه و متروک.
7) غفلت: در روایتی از رسول اکرم آمده است که « النَّاسُ نِیامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا».[20] یعنی مردم همگی در خوابند وقتی مردند از خواب بر می خیزند. بیچاره انسان غفلت زده که بعد از مرگ از خواب بیدار می شود و می فهمد که چه بلایی به سرش آمده است. انسان هنگام عبادت باید توجه داشته باشدکه در برابر سلطانی عظیم ایستاده که بر باطنش آگاه است. اگر اندکی افکارش به شاخه ای دیگر پرواز کند، او می فهمد و آگاه است.
ما لایق عبادت خدا نیستیم. حال که به ما اجازه ی پرستش داده شده منتی است از سوی خدا. چه بسیار انسان هایی که هنوز یک بار هم خدا را نپرستیده اند و از این توفیق عظیم بی بهره اند. در این دنیای غافل از خدا، تنها طایفه ای از مسلمانان خدا را عبادت می کنند. جمع قابل توجهی از مسلمانان هم که به انحراف کشیده شده اند و اسلام حقیقی اختیار نکرده اند. پس، در این بین تنها شیعه می ماند که خدا را آنگونه که مستحق است عبادت می کند. تازه در سیاه لشکر عظیم شیعه هم عمدتا غافلند. پس باید خدا را سپاسگذار باشیم که ما را جزو شیعیانی قرار داد که در خواب غفلت به سر نمی بریم و تا حدودی پایبند به مسائل دینی هستیم. این عنایت هم، هدیه ای است از جانب خداوند متعال، بدون این که ما شایسته ی این همه عطا و بخشش باشیم.
انسان در هنگام نماز و عبادت به آن چیزی فکر می کند که در طول روز فکرش را بیشتر به خود مشغول کرده است. چنانچه در عالم رؤیا و خواب هم آن موضوعی را می بیند که در بیداری به آن توجه بیشتری داشته. مثلا کسی را تصور کنید که امتحان مهمی در پیش رو دارد. به طور طبیعی چون ذهن خود را معطوف به امتحان کرده و عنایت و توجه بیشتری به امتحان داشته، در خواب و بیداری امتحان در برابر دیدگانش نقش می بندد. حتی هنگام نماز هم به همان امتحان فکر می کند و تمرکز ذهنی او به خدا در هنگام نماز سخت تر است. این می شود همان غفلت. چاره ی غفلت هم این است که دائما تمرکز و اندیشیدن به خدا را تمرین کنیم. ابتدا، وسط و انتهای کارهایمان خدا را مد نظر داشته باشیم و خدا را از بین تمام پدیده ها برجسته تر و با اهمیت تر در نظر بگیریم.
8) رفت وآمد با اهل دنیا: انسانِ خاکی، افلاکی نمی شود مگر اینکه گرد و غبار دنیا را از لباس خود بتکاند و خود را از لوث هر آنچه بوی دنیا می دهد پاک کند. رفت وآمد با اقوام و دوستانی که از لحاظ مالی سطح بالاتری دارند، موجب دلبستگی به زیبایی ها و تجملات می شود. که نتیجه اش بی رغبتی به عبادت خداست.[21] عبادت، دلی فارغ و خالی از زیبایی ها و تجملات دنیوی می خواهد. لذا حضرات معصومین ـ علیهم السلام ـ در عین دارایی و ثروت به حداقل امکانات زندگی اکتفا می کردند و از پرداختن به وسایل غیر ضروری پرهیز می کردند. انسانی که با ثروتمندان در ارتباط است و در مغازه ها و پاساژهای پر زرق و برق رفت وآمد می کند، نسبت به آخرت بی توجه می شود. چون دلبستگی شدید او به تجملات باعث می شود که فراموش کند دنیا «دار الفناء» است نه «دار البقاء». ارتباط با متمولین و ثروتمندان و تداعی زیبایی ثروت و تجملات، از یاد او می برد که دنیا پلی است برای گذشتن. لذا فرض را بر ماندن بنا می کند و شروع به عمران و آبادانی دنیا می کند. در نتیجه آخرت و زندگی ابدی آن دنیا را از خاطر خود پاک می کند. علاوه بر این، هنگام نماز به جای خدا لوسترهای آن چنانی فلان دوست، مبلمان فلان فامیل، ویترین های پر زرق و برق فروشگاه های شمال شهر و... را در برابر دیدگان خود می بیند. دل این چنین شخصی با دنیا پر شده است ودیگر جایی برای ماندن خدا در این منزل نیست. لذا اگر اهل عبادت هم باشد لذتی از آن نمی برد.
9) پر خوری[22]: امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: مضرترین چیز برای دل و قلب آدمی پر خوری است. شکم پر باعث زیاد شدن شهوت و سنگدلی می شود.[23] شکم سیر، انسان را سنگین می کند و بدن را به استراحت سوق می دهد. لذا مطالعه و کار علمی با شکم پر توصیه نمی شود. عبادت هم نیاز به نشاط و شادابی دارد که با غذا خوردن، این نشاط از بین می رود. شاید به خاطر همین است که گفته اند اول سجود بعدا وجود. حضرت عیسی می فرماید: پرخوری موجب افراط در آشامیدن آب است. و این دو با هم موجب سنگین شدن انسان در هنگام عبادت می شود و تفکر و خشوع را از انسان سلب می کند.[24]
امام صادق علیه السلام میفرمایند: روزی ابلیس در برابر حضرت یحیا علیه السلام ظاهر شد؛ در حالی که از همه چیز بر گردنش آویخته بود. وقتی حضرت یحیا علیه السلام از حکمت این آویزهها پرسید، شیطان جواب داد اینها شهواتی هستند که توسط آنها با فرزندان آدم روبرو میشوم. یحیای نبی فرمود: آیا در بین این حلقهها من نیز حلقهای دارم؟ ابلیس گفت: گاهی سیر غذا میخوری و ما باین حربه تو را از نماز و یاد خدا باز میداریم. حضرت یحیا فرمود: برای خدا بر من است که هیچگاه شکم را از غذا پر نکنم. شیطان نیز قسم خورد که هیچ مسلمانی را نصیحت نکند.[25]
10) موسیقی: در روایت آمده است که آلات موسیقی از اختراعات و ابتکارات ابلیس است.[26] شیطان با نوازنده ی موسیقی همراه می شود و ملائکه از او متنفرند.[27] موسیقی حرام، یعنی هر موسیقی که مطابق با مجلس گناه و معصیت باشد. شنیدن موسیقی با این ویژگی باعث افت معنوی انسان می شود. که در نتیجه دل انسان تیره شده و لذت مناجات از او سلب می شود. مقام معظم رهبری ـ حفظه الله ـ می فرماید: «بنده آدمی نیستم که اگر موسیقی حرامی نواخته شد بنشینم و به آن گوش بسپارم. آن چه در این مقوله حرام بوده، هنوز هم حرام است. در بر خورد با حرام هم جای ملاحظه نیست و من هم به عنوان فردی متشرع که ملاکم فقه است، ملاحظه کاری نمی کنم. موسیقی متعالی، موسیقی است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آنوقت می شود موسیقی را پاک نامید. آنوقت می شود ما هم مثل غربی ها کنسرتی داشته باشیم تا مردم اعم از معمولی و متدین، بلیط تهیه کنند و برای شنیدن ساز و آواز شما [موسیقی دانان] به آن محفل بیایند. موسیقی که برای گوش دادن به آن، انسان عارفِ واقفِ خردمند می تواند بلیط تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی از آن لذت ببرد».[28]
11) پر حرفی: زبان انسان باید معطر به ذکر الهی، قرآن و کلمات نورانی حضرات معصومین ـ علیهم السلام ـ باشد.[29] سعی کنیم جز در هنگام ضرورت سخنی بر زبان جاری نکنیم، تا کسی از ما سؤال نپرسیده لب فرو بندیم؛ به اقل کلام اکتفا کنیم؛ انسان پرحرف اشتباهاتش هم بیشتر است. کم گوی گزیده گوی چون دُرّ . چرا که زبان، منشا بسیاری از گناهان است. خدای نکرده تفریح ما تمسخر دیگران نباشد. اگر کسی از دروغ گفتن، تهمت زدن، زخم زبان زدن و غیبت کردن لذت ببرد، خداوند قلب او را چون سنگ، سخت و بی روح می کند. دیگر طعم شیرین عبادت را نخواهد چشید. چگونه خداوند این بنده را به درگاه خود بپذیرد و با او سخن بگوید در حالی که خلق الله از نیش زبان او در رنج و عذابند؟!
12) مال حرام رشد و نموّ ندارد و اگر نموّ کند برکت ندارد. قساوت قلب، تاریکى دل، غفلت و فراموشى ذکر حق از نتایج خوردن مال حرام
است.[30] یک لقمه ی حرام موجب می شود که تا چهل روز نماز و دعا قبول نشود.[31] اما لقمه ی حرام چگونه قلب را سیاه می کند و لذت عبادت را از انسان می گیرد؟
خوب است جواب این سؤال را با یک مثال بدهیم: اتومبیل، مَرْکَبی است برای نقل و انتقال انسان. طبیعتاً برای اینکه این اتومبیل سرحال و قبراق صاحب خود را به مقصد برساند نیازمند به سوخت است. پس تا وقتی که باک ماشین پر از بنزین باشد، هیچ نقصی در ماشین دیده نمی شود. حال شما تصور کنید شخصی یک اتومبیل صفر کیلومتر خریده است. منتهای مراتب به جای بنزین خالص و پاک، باک بنزین اتومبیل را از آب یا بنزینِ مخلوط با آب پر کرده است. هر عقل سلیمی می گوید که این اتومبیل یا روشن نمی شود و یا پس از پیمودن مسافتی اندک، خاموش می شود.
می دانیم که انسان دارای دو بعد جسم و روح است. جسم مانند مَرْکَب و اتومبیلی است که روح آن را به استخدام خود در آورده است تا با آن به کار های روزمره ی خود در عالم خاکی بپردازد. اما جسم، که اکنون در نقش اتومبیلِ روح ظاهر شده است برای حمل روح، نیاز به یک سوخت مناسب دارد. سوخت متناسب با جسم، خوردنی ها و آشامیدنی هایی است که از راه حلال به دست می آید. حال اگر کسی به سوء اختیار خود غذای جسم را از راه مال حرام تأمین کند، این جسم هنگام پرداختن به امور عبادی سستی می کند. روح میل به نماز دارد و هر صبح اراده می کند برای نماز صبح بیدار شود. اما جسم، خواب شیرین و رختخواب گرم و نرم را ترجیح می دهد. روح می گوید با حضور قلب دو رکعت نماز بخوانم؛ اما جسم، روح را همراهی نمی کند. مال حرام رفته رفته روح انسان را کدر می کند و قلب مبدل می شود به سیاه چالی عمیق و هولناک که هیچ نوری بر آن نمی تابد و صاحب این قلب هم هیچ لذتی از عبادت نمی برد.
لذت مناجات
حلاوت مناجات یکی از الطاف دنیوی خدا به مؤمنین است. مؤمن کسی است که قلبش مملو از ایمان به خداست. او بذر ایمان را به آب عبادت پرورش می دهد، از آن مراقبت می کند و پس از سال ها رنج و مشقت در جلب رضایت خالق، محصول خود را درو می کند. ثمره و میوه ی این کوشش چیزی نیست جز «انسان کامل».
تا اینجا هر چه گفتیم موانع لذت بردن از عبادت بود. اما چه عواملی موجب می شود که ما هم چون مؤمنین و اولیاء خدا، طعم شیرین عبادت را حس کنیم؟ این بخش از نوشتار سعی دارد این عوامل را مورد برسی قرار دهد.
1) خواستن از خداوند متعال: یکی از اسماء خداوند «مقلب القلوب» است. در دعای تحویل سال هم می خوانیم «یا مقلب القلوب و الابصار». یعنی خداوند مالک و صاحب دلها است، مىتواند دلها را از حالى به حال دیگرى بگرداند. حال که خداوند حکومت دل ها را به عهده دارد، چه بهتر که از خود او بخواهیم بر دل هایمان لذت عبادت را الهام کند. با چشمانی اشکبار و دلی شکسته در کمال ادب رو به قبله بنشینیم، متواضعانه دست نیاز به سوی بی نیاز دراز کنیم و با حضور قلب بگوییم: «اللَّهُمَّ احْمِلْنَا فِی سُفُنِ نَجَاتِکَ وَ مَتِّعْنَا بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِکَ وَ أَوْرِدْنَا حِیاضَ حُبِّکَ وَ أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّکَ وَ قُرْبِک».[32] یعنی خدایا ما را در کشتی های نجاتت بنشان، از لذت مناجاتت ما را بهره مند گردان، به ما لیاقت ورود به جویبار های محبتت عنایت فرما و شیرینی مقام قرب و دوستیت را به ما بچشان.
2) توبه: مهم آن است که انسان مراقب باشد به محض این که گناهی از وی سر می زند، در فاصله ای نزدیک آن را به آب توبه بشوید تا مبادا به صورت رنگ ثابتی برای قلب در آید و بر آن مهر نهد. توبه شامل سه مرحله است: اظهار زبانی ندامت و پشیمانی، تصمیم بر عدم تکرار گناه قبلی و اقدام به جبران مافات. وقتی یک گنهکار اقدام به چنین توبه ای کند، بلاشک قلب زنگار گرفته اش در پرتو توبه و استغفار مبدل به آینه ای صیقلی می شود که در آن نور الهی منعکس می شود. و پر واضح است که چنین قلبی مورد عنایت پروردگار عالم قرار گرفته و لذت همسخن شدن با محبوب را می چشد.
3) موعظه: امیر المؤمنین می فرماید: قلب و دل خود را با گوش سپردن به پند و اندرز زنده کن.[33] ارتباط با مسجد و منبر، شرکت در مراسمات درس اخلاق، رابطه با یک روحانی دین شناس، گوش دادن به سخنرانی هایی که از تلویزیون پخش می شود یا از طریق نوار ها و سی دی های اخلاقی عرضه می شود، مطالعه ی کتب زندگی علما و شهدا و... انسان را نسبت به هدفی که انتخاب کرده امیدوار تر می کند. علاوه بر آن، نشاطی را در وجود انسان تزریق می کند که به واسطه ی آن نشاط، ساعات عبادت مبدل به شیرین ترین لحظات زندگی انسان می شود.
4) یاد آخرت: زیارت خانه ی خدا و مرقد معصومین ـ علیهم السلام ـ، زیارت اهل قبور و اندیشیدن در اینکه همه از اوییم و به سوی اوییم،[34] چشیدن طعم گرسنگی و تشنگی، تدبر و انس با آیات قرآن، نشست وبرخواست با علما و... آخرت را در یاد انسان تداعی می کند. وقتی آخرت برای انسان مهم جلوه کرد، ترس از عذابهای آخرت و شوق به نعمت های بهشت خواب را از چشمان انسان عاشق می رباید. عاشقی دلداده که قنوت های پر اشک نماز شبش خدا را به وجد می آورد. چه خوب است یادی کنیم از عارفان دلسوخته ی دفاع مقدس. همان رزمندگانی که شیران روز بودند و زاهدان شب. قنوت نماز هایشان معطر بود به زمزمه های دلنشین جوشن کبیر و کمیل و ابوحمزه. بدون هیچ تعب و خستگی، ساعت ها سرگرم عبادت و شب زنده داری می شدند. از هم سخن شدن با محبوب، عشق می کردند و لذت می بردند. خدا هم از عبادت های مخلصانه ی اینان لذت می برد. خدا عاشق آنان بود و آنان هم مشتاق زیارت خدا و پیوستن به لقاء الله. همیشه ورد لب هایشان این بود:
گل اشکم شبی وا می شد ای کاش همه دردم مداوا می شد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا شهادت قسمت ما می شد ای کاش
5) یاد خداوند در همه ی حالات: شایسته است انسان زبان خود را به جای پرداختن به امور بیهوده و لغو، مترنم به ذکر خدا کند. «سبحن الله» و «الحمد لله» ورد روز و شبش باشد. اگر هم نمی خواهد که همه از سَر و سِرّ او با خدایش مطلع شوند و به اصطلاح خوف ریا می رود ذکر قلبی بگوید. در ذهن خود همیشه خدا را تصور کند. با خط خوش خدایی زیبا در ذهن خود بنویسد؛ آن را به قشنگترین رنگ ها مزین کند و اطرافش را با گل های متنوع و زیبا بیاراید؛ و نه فقط هنگام عبادت بلکه در همه ی لحظات زندگی، این خدای زیبای رویا های خود را در برابر دیدگان خود ببیند. بین خود و مردم خدای زیبای خود را قرار دهد. قبل از دیدن چهره ی مردم خدا را ببیند و به عبارت بهتر، اصلا مردم را نبیند، فقط خدا را ببیند. یعنی همه چیز را آینه ی خدا نما ببیند. از امیرمؤمنان سؤال شد: آیا خدایی را که عبادت می کنی دیده ای؟ امام فرمودند: وای بر تو! من خدایی را که با چشم دل نبینم عبادت نمی کنم.[35] اگر صبح و شبِ انسان، با یاد او سپری شود و دلْ به حضور او مأنوس شود امید است که لذت و شیرینی عبادت بر قلوبمان چشانده شود.
6) مهم جلوه دادن عبادت: نمازگذار باید نماز را از همه چیز مهمتر بداند. هیچ کاری را بر نماز و عبادت مقدم نداند. نقطه ی پرگار را نماز قرار داده و بقیه ی برنامه ها را حول محور نماز بچرخاند و تنظیم کند. اگر وقت نماز فرا برسد و من مشغول کاری دیگر باشم یعنی آن کار را مهمتر از نماز می دانم. و طبیعی است که نفس، در حال عبادت متوجه مهم ترین شود. اگر در داستان مولای متقیان می خوانیم که تیر را هنگام نماز از پای مبارکشان در آوردند بدون این که کمترین دردی آقا را آزرده خاطر کند، به خاطر این است که در حال عبادت نزد علی ـ علیه السلام ـ مهمتر از خدا چیزی نبود. در مورد امام سجاد ـ علیه السلام ـ داریم که آقا مشغول نماز بودند که شیطان از روی حسادت خود را به شکل اژدهایی مهیب در آورد تا حضور قلب امام را بر هم زند. اما امام آنقدر گرم عبادت بودند که اصلا وجود آن ملعون را حس نکردند. نتیجه ی مسلم اهمیت به عبادت، درک لحظات شیرین و دوست داشتنی عبادت است.
7) مقدمات عبادت: وقتی شما به یک مهمانی مهم دعوت می شوید، چند روز قبل تر لباس های تمیز تهیه می کنید، سر و صورت خود را اصلاح می کنید، خود را خوش بو می کنید و... . انسان در هنگام عبادت به میهمانی بزرگترین موجود هستی دعوت شده است. میزبان خداست. پس باید با آمادگی قبلی سر سفره ی این میزبان شریف حاضر شود. چند دقیقه قبل از اذان، دست از همه ی کارها بکشد و آرام آرام با خواندن قرآن، ذکر و استغفار از گناهان، خود را مهیای سخن گفتن با محبوب کند. زیباترین لباس خود را بپوشد، به جای آراستن در برابر نامحرم خود را در برابر پروردگار عالم بیاراید و معطر کند. ترس از این داشته باشد که آیا معبود نماز امروزش را می پسندد و قبول می کند؟ و این گونه دل را برای لحظه ی دیدار آماده کند. این تمهیدات، نوعی بها دادن به عبادت است که خود به خود موجب شیرینی عبادت می شود.
8) انجام مستحبات: شیخ صدوق روایت قدسی زیبایی را در کتاب ثواب الاعمال ذیل بحث نماز شب بیان می کند که ذکر آن در اینجا بسیار به جا و مناسب است. روایت این است: «خداوند بنده ای را که با چشمان خواب آلود برای نماز شب بیدار می شود در حالی که از شدت خواب به چپ و راست متمایل می شود و چانه اش به سینه اش اصابت می کند[چرت می زند]، دوست می دارد. پیش ملائکه مباهات می ورزد و افتخار می کند. وقتی خداوند چنین بنده ای را ببیند که در عین خستگی برای عبادت بلند شده امر می کند به درهای آسمان که باز شوند. سپس به ملائکه خطاب می کند: بنده ی مرا ببینید! با آن که نماز شب را بر او واجب نکرده ام برای تقرب به من بلند شده است. به ازای این کار من گناهش را بخشیدم، توبه اش را پذیرفتم و روزی اش را فراوان کردم».[36]
9) ارتباط با جمع های دوستانه ی مذهبی: اسلام، از فردگرایی و عزلت نشینی بیزار است. اینکه یکی به بیابان برود یا گوشه ی خانه اش صومعه و عبادتگاهی درست کند و بدون توجه به پیرامون خود مشغول عبادت شود این پذیرفته نیست. خدا چنین بنده ای نخواسته و چنین عبادتی را نمی پذیرد. دست رحمت خدا بر سر جماعت است.[37] دعای دسته جمعی درصد اجابتش به مراتب از دعای انفرادی بیشتر است. خداوند می خواهد همه با هم بالا بروند. خداوند جامعه ی بشری را اعضای یکدیگر می داند. اگر همگی با هم رشد کنند اندام جامعه سالم و رشید خواهد بود. اما اگر یک عضو رشد کند و عضو دیگر عقب مانده باشد. پیکره ی جامعه ناقص و معلول خواهد بود.
عبادتِ همگانی علاوه بر ثواب های فراوانی که دارد، باعث زیاد شدن روحیه ی انسان می شود. انسان ضعیف با دیدن فساد های شهر نسبت به دین داری بی رغبت می شود و کم کم انگیزه ی خود را از دست می دهد. بنابراین برای رسوا نشدن، به غلط همرنگ جماعت می شود. اما اگر همین شخص با جمع های مذهبی مثل مسجد، هیئت های قرآن و اهلبیت ـ علیهم السلام ـ، جلسات دعا، نماز جمعه و جماعت، پایگاه های بسیج و اردوها در ارتباط باشد، همرنگ و همصدا با جماعت مسلمین می شود. کبوتر با کبوتر باز با باز/ کند همجنس با همجنس پرواز. این نشست و برخاست ها، علاوه بر تزریق انگیزه موجب ورود به عرصه ی رقابت سالم در زمینه های عبادی و علمی می شود. در این فضا، هم الگوهای سالم به وفور یافت می شود، هم مجال برای پیشرفت های معنوی آماده است و هم سرعت پیشرفت تساعدی بالا می رود. اشک، عظمت و شکوه همنوایی و همصدایی مردم، دل هر انسانی را منقلب می کند و بی اختیار اشک را به پهنای صورت جاری می کند؛ واین است لذت عبادت دسته جمعی.
10) استقامت بر انجام واجبات و ترک محرمات، حتی در حالت ادبار و خستگی قلب. که البته امریست بسیار دشوار و طاقت فرسا. علامه طباطبایی ـ رحمه الله ـ بنا بر نقل آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ، سالکان راه حق را چهار دسته می کنند:
1. سالک محض: یعنی آن که با ورد و ذکرهایی خاص به خدا می رسد.
2. مجذوب محض: نگار مکتب نرفته است و با دیدن جذبه ی الهی می رود. این مخصوص انبیاء و معصومین ـ علیهم السلام ـ است.
3 .سالک مجذوب: تلاش خود را می کند آنقدر جلو می رود تا در اواخر مجذوب و واله جمال الهی می شود.
4. مجذوب سالک: ابتدا عبادت برای او لذتی دارد اما پس از مدتی این لذت از او گرفته می شود و باید قدم به قدم پیش برود. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
اما قدر مسلم در این سه حالت، استقامت است. از دشواری استقامت، همین بس که پیامبر در مورد آیه ی«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»[38] از سوره ی هود فرمودند: «سوره ی هود مرا پیر کرد».[39] این آیه بیش از پیش پیامبر را دعوت به استقامت می کند. اما سختی عبادت با شیرینی لذت مناجات فراموش می شود؛ درست مثل کشاورزی که تمام سختی های کاشت و داشت را تحمل می کند و هنگام برداشت محصول لبخند رضایت بر لبان دارد.
11) استمرار: عهد ببندد که یک عمل را تحت هر شرایطی روزانه به طور مستمر انجام بدهد. لازم نیست کار خیلی بزرگی هم باشد. مثلا خود را متعهد کند که هر روز دعای عهد را بخواند، یا دو صفحه قرآن تلاوت کند، و یا از گناه غیبت پرهیز کند. فایده ی کار کوچکِ مستمر به مراتب از کار بزرگِ غیر مداوم بیشتر است. مثال: نور فلاش دوربین خیلی قویتر از نور یک شمع کوچک است. اما برای مطالعه کردن، نور شمع به کار می آید. چون نور مستمر دارد. استمرار بر یک عمل به مرور آن را به شکل یک عادت در می آورد و قطره قطره دل سنگ را می شکافد. تخلف از این عادت هم پس از مدتی دشوار و غیر ممکن است.
12) هر روز دقایقی را برای سخن گفتن و درد دل کردن با خدا خالی کند. هر چه می خواهد دل تنگت بگو! این لحظات کوتاه، تیریبون آزاد زندگی روزمره است. از این تریبون می تواند مشکلات، آرزوها، درد دل ها، دلتنگی ها، اضطراب ها و... را با خدای خود مطرح کند. این برنامه موجب انس بیشتر با خدا شده و باعث می شود خدا در دود و دم و سرو صدای شهر گم نشود. این تریبون می تواند در آخر هر شب هنگام خواب به صورت کتبی و در قالب دل نوشته هم انجام شود. پی گیری مداوم این برنامه می تواند بذر محبت الهی را دردل ها بیفشاند که حاصلش درک زیبایی های عبادت است.
خاتمه
این راه کارها در صورتی کارساز خواهند بود که تصمیم جدی بر عمل به آن گرفته شود. امیدوارم این مطالب به حول و قوه ی الهی مفید حالتان باشد. با توسل به اهلبیت ـ علیهم السلام ـ قدم اول را بگذارید، مطمئن باشید دست امداد الهی به یاریتان خواهد آمد. «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکُمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ».[40]
ما را هم از دعای خیرتان فراموش نکنید. موفق باشید
[1]. ذاریات 56
[2]. کهف،46: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً»
[3]. بقره، 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»
[4]. الکافی، ج3، ص455
[5]. مستدرکالوسائل ج3، ص56: «قَالَ الرِّضَا ع إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً وَ نَشَاطاً وَ فُتُوراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ بَصُرَتْ وَ فَهِمَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ کَلَّتْ وَ مَلَّتْ فَخُذُوهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا وَ نَشَاطِهَا وَ اتْرُکُوهَا عِنْدَ إِدْبَارِهَا وَ فُتُورِهَا». و فی نهج البلاغه، خ193: « قَالَ ع إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ».
.[6] نهجالبلاغه،312: «قَالَ ع إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ».
[7]. نهجالبلاغه ص511: «وَ قَالَ ع إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ »
[8]. لهوف، ص90 «قال لأخیه العباس ع إن استطعت أن تصرفهم عنا فی هذا الیوم فافعل لعلنا نصلی لربنا فی هذه اللیلة فإنه یعلم أنی أحب الصلاة له و تلاوة کتابه» .
[9]. بحار الأنوار، ج67، ص26: «قَالَ الصَّادِقُ (ع): الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّهِ»
[10]. بقره، 7
[11]. مجموعه ی ورام، ج1، ص148: «أمیر المؤمنین علی: علاقه القلب مع الدنیا تمنع حلاوة العبادة»
[12]. عده الداعی، ص107: «قال عیسى ـ علیه السلام ـ بحق أقول لکم کما ینظر المریض إلى الطعام فلا یلتذ به من شدة الوجع کذلک صاحب الدنیا لا یلتذ بالعبادة و لا یجد حلاوتها مع ما یجد من حلاوة الدنیا»
.[13] القُطْبُ الرَّاوَنْدِیُّ فِی لُبِّ اللُّبَابِ: «قَالَ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُیُونِ وَ جَفْوَةُ الْعُیُونِ مِنْ کَثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ کَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»
.[14] مستدرکالوسائل، ج14، ص269: «عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ النَّظِرَةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِهِ». و ایضا فی مستدرکالوسائل، ج14، ص271: «النَّظَرُ إِلَى مَحَاسِنِ النِّسَاءِ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهُ أَذَاقَهُ اللَّهُ طَعْمَ عِبَادَةٍ تَسُرُّهُ»
.[15] بحارالأنوار ج75، ص311: «قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُکَبِّرُ وَ فِی قَلْبِهِ عَارِضٌ عَنْ حَقِیقَةِ تَکْبِیرِهِ قَالَ یَا کَاذِبُ أَ تَخْدَعُنِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَحْرِمَنَّکَ حَلَاوَةَ ذِکْرِی وَ لَأَحْجُبَنَّکَ عَنْ قُرْبِی وَ الْمُسَارَّةِ بِمُنَاجَاتِی»
.[16] الکافی، ج1، ص47: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنَِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمِنْقَرِیَِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ ص أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع لَا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِم»
[17]. بحارالأنوار ج2: «أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع أَنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَیْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِینَ عُقُوبَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِی»
[18]. مستدرکالوسائل ج11، ص334: «الدَّیْلَمِیُّ فِی إِرْشَادِ الْقُلُوبِ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ کَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَى قَلْبِهِ فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَ إِنْ هُوَ لَمْ یَتُبْ وَ لَمْ یَسْتَغْفِرْ کَانَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَى السَّوَادِ حَتَّى یَغْمُرَ الْقَلْبَ فَیَمُوتُ بِکَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَیْهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»
[19]. تحفالعقول ص198: «امیر المؤمنین أن تذیق البدن ألم الطاعات کما أذقته لذات المعاصی»
[20]. بحارالأنوار ج50، ص134
[21]. مستدرکالوسائل ج8 ص338: «إِیَّاکُمْ وَ مُجَالَسَةَ الْمُلُوکِ وَ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَفِی ذَلِکَ ذَهَابُ دِینِکُمْ وَ یُعَقِّبُکُمْ نِفَاقاً وَ ذَلِکَ دَاءٌ دَوِیٌّ لَا شِفَاءَ لَهُ وَ یُورِثُ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ یَسْلُبُکُمُ الْخُشُوع»
[22]. مستدرکالوسائل ج12، ص95:«قال النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ مَنْ کَثُرَ طَعْمُهُ سَقِمَ بَدَنُهُ وَ قَسَا قَلْبُهُ»
[23]. مِصْبَاحُ الشَّرِیعَةِ: «قَالَ الصَّادِقُ ع وَ لَیْسَ شَیْءٌ أَضَرَّ لِقَلْبِ الْمُؤْمِنِ مِنْ کَثْرَةِ الْأَکْلِ وَ هِیَ مُورِثَةٌ لِشَیْئَیْنِ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ هَیَجَانِ الشَّهْوَةِ»
[24]. مستدرک الوسایل ج12، ص95: «وَ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ مَا مَرِضَ قَلْبٌ بِأَشَدَّ مِنَ الْقَسْوَةِ وَ فِیهِ، وَ [کَثْرَةُ] النَّوْمِ یَتَوَلَّدُ مِنْ کَثْرَةِ الشُّرْبِ وَ کَثْرَةُ الشُّرْب»
و ایضا فی المستدرک، ج12، ص95: «یَتَوَلَّدُ مِنْ کَثْرَةِ الشِّبَعِ وَ هُمَا یُثَقِّلَانِ النَّفْسَ عَنِ الطَّاعَةِ وَ یُقْسِیَانِ الْقَلْبَ عَنِ التَّفَکُّرِ وَ الْخُشُوعِ مستدرکالوسائل»
[25] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قظَهَرَ إِبْلِیسُ لِیَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا ع وَ إِذَا عَلَیْهِ مَعَالِیقُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ فَقَالَ لَهُ یَحْیَى مَا هَذِهِ الْمَعَالِیقُ فَقَالَ هَذِهِ الشَّهَوَاتُ الَّتِی (أُصِیبُ بِهَا) ابْنَ آدَمَ فَقَالَ هَلْ لِی مِنْهَا شَیْءٌ فَقَالَ رُبَّمَا شَبِعْتَ (فَشَغَلْنَاکَ) عَنِ الصَّلَاةِ وَ الذِّکْرِ قَالَ لِلَّهِ عَلَیَّ أَنْ لَا أَمْلَأَ بَطْنِی مِنْ طَعَامٍ أَبَداً وَ قَالَ إِبْلِیسُ لِلَّهِ عَلَیَّ أَنْ لَا أَنْصَحَ مُسْلِماً أَبَدا» وسائل الشیعه/ج24/ص241
[26]. مستدرکالوسائل ج13، ص218: عن الصادق علیه السلام: «کُلُّهُ مِنَ اللَّهْوِ وَ الْغِنَاءِ إِنَّمَا صَنَعَهُ إِبْلِیسُ شَمَاتَةً بِآدَم ع حِینَ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّة»
[27] مستدرک الوسائل، ج13، ص217: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَإِنَّ الْمَلَاهِیَ تُورِثُ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ أَمَّا ضَرْبُکَ بِالصَّوَالِجِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ مَعَکَ یَرْکُضُ وَ الْمَلَائِکَةُ تَنْفُرُ عَنْکَ وَ إِنْ أَصَابَکَ شَیْءٌ لَمْ تُؤْجَرْ وَ مَنْ عَثَرَ بِهِ دَابَّتُهُ فَمَاتَ دَخَلَ النَّارَ».
[28]. سخنان رهبری در دیدار از واحد موسیقی صدا و سیما، اردیبهشت 84
[29]. الکافی: «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ الْمَسِیحُ ع یَقُولُ لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ فِی غَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ فَإِنَّ الَّذِینَ یُکْثِرُونَ الْکَلَامَ فِی غَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ قَاسِیَةٌ قُلُوبُهُمْ وَ لَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ»
[30]. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص: 216
[31]. بحارالأنوار، ج63، ص315: «الْفِرْدَوْسُ، عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ کُلُّ لَحْمٍ یُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَىبِهِ وَ إِنَّ اللُّقْمَةَ الْوَاحِدَةَ تُنْبِتُ اللَّحْمَ،
[32]. مناجات هفتم از مناجات های خمس عشر
[33]. نامه ی 31 نهج البلاغه: «أحی قلبک بالموعظه»
[34]. بقره، 156: «الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»
[35]. الکافی ج1، ص98: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ حِبْرٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حِینَ عَبَدْتَهُ قَالَ فَقَالَ وَیْلَکَ مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ وَیْلَکَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»
[36]. ثوابالأعمال، ص42: «إن العبد لیقوم فی اللیل فیمیل به النعاس یمینا و شمالا و قد وقع ذقنه على صدره فیأمر الله تبارک و تعالى أبواب السماء فتفتح ثم یقول للملائکة انظروا إلى عبدی ما یصیبه فی التقرب إلی بما لم أفترض علیه راجیا منی لثلاث خصال ذنبا أغفره له أو توبة أجددها له أو رزقا أزیده فیه فأشهدکم ملائکتی أنی قد جمعتهن له»
[37]. نهجالبلاغه، خطبه ی127: «فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَه»
[38]. هود 112
[39]. زبدة البیان للمحقق الأردبیلی، ص 167: «قال صلى الله علیه وآله شیبتنی سورة هود إذ فیها " فاستقم کما أمرت "»
[40]. سوره ی محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، آیه 7